گیاه شَل ( آنقدر رشد نموده که گُل داده است )
گیاه شَل ( آنقدر رشد نموده که گُل داده است )
[ بازدید : 247 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
روستای فُشتَنقروستای فشتنق ( پُشتَنگ) |
گیاه شَل ( آنقدر رشد نموده که گُل داده است )گیاه شَل ( آنقدر رشد نموده که گُل داده است ) [ بازدید : 247 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ] نو عروس روستاهانو عروس روستاهای سبزوار
مجالی شد که نوروزی دگر باره به آبادی فشتنق رهسپار باشم همنفس با سطح نرم خاک گردم همنشین سبزه ها و خار باشم فرصتی دیگر مهیا شد تا که دیگر چشمهای خسته از آلودگیها را بدوزم لا به لای یونجه ها و همچو گنجشکی میان شاخسار باشم کاش که میشد همچو باران تپه های آبجنگ را سرشار گل سازم کاش میشد چون نسیمی در میان شاخه های آن درختان انار باشم در آبادی فشتنق که بهشتی ست در میان شعله های آتش دوزخ شکر ایزد را چند روزی میهمان نوعروس روستاهای سبزوار باشم
علیرضا عابدیان بادی - 1398/01/13 - سرچراغدون
[ بازدید : 296 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ] قسمت شانزدهم ( کلمات محلی و اصیل سبزواری )قسمت شانزدهم ( کلمات محلی و اصیل سبزواری ) از دیستی = از روی عمد – عمدا اَنجی اََنجی = ریز ریز آَو = آب ایشتاو= شور و شوق ،عجله اِفتاو = آفتاب اِشکینه = غذاهای آبکی اِلجَک = دستکش بِِزی = بازی بیاوو= بیابان بِنیج = گهواره بی بی = مادر بزرگ بابا کلو= پدر بزرگ بیده= یونجه خشک شده که جهت علوفه دام استفاده می شود. بِختَه= گوسفند پرواری بُزُن غَره=خار پشت بُزغَله مار = نوعی از مار پیز = دهان پی یَر = پدر پیگاه = طویله تالَه = هول دادن تَکَه = بز نر تلخمو = تیر وکمان بچه ها توره = کوله پشتی توتو= جمع نمودن مرغها برای دانه دادن استفاده می شود تمیز= تموز، اول تابستان یا تیر ماه . مردم این روستا به برج اول تابستان تمیز تِنبو = زیرشلوار تیف = توف تی دَنَه = توت جَلَه = تگرگ جُغ جُغ = تغییر حالت دادن و ترش شدن (عموما جهت ماست استفاده می شود) [ بازدید : 324 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ] قسمت پانزدهم ( کلمات محلی شبزواری )قسمت پانزدهم ( کلمات محلی سبزواری) ریم نَمِره: خجالت می کشم- رویم نمی شود قُپَّ: به بخشی از یک کالا(وسیله)می گویند که گرد است غذا دِبُرِ(وربُرِ): غذا در حال پخت است اَشکینَ وَربُرّیَه: این امر در حالتی رخ می دهد که قاتق داخل اشکنه(نوعی غذای محلی) هنگام طبخ بر اثر حرارت زیاد و هم نزدن همزمان، گلوله شده و با روغن و مخلفات آن مخلوط نشود قَتِق:خورش – دوغی که داخل مشک قرار گرفته و پس از چند روز ،آب آن گرفته شده است قوُوم: شن بسیار نرم که اغلب خیس است ناگِمو: ناگهانی بِقِ بُخُردَ: به افراد چاق گفته می شود هَلُک رفتُم: هلاک شدم- خسته شدم پَ پِ نَمِری: پیگیری نمی کنی قیرچَستِش دَرَمَ: به چیزی گویند که زیر چیزی له می شود بَلِش: متکا- بالشت اَخلِر: هیزم هایی که دانه دارند زیل: هیزم های نوک تیز بَلُ: بالا سَرِکیچَه: سر کوچه خَنِِِه کِل:اتاق كوچك- اتاقکی که هنگام آبیاری زمین های کشاورزی در زمستان به عنوان پناگاه گرم مورد استفاده قرار می گیرد بُردَ: تپه لِنگِ جِ: دیواره جوی آب سِمَوُر: سماور مِخطِبیلَ:ميخ طويله- میخ بزرگی که برای بستن ریسمان(زنجیر) حیوان به کار می رود کُ: ۱- کجاست ۲- کاه دُی: دیوار چُرشُخ: چهار شاخ- وسیله ای که با آن هیزم یا مواردی شبیه آن را جابجا می کنند وَمِندَ: وامانده- زمانی گفته می شود که فرد هنگام انجام کاری با مشکل مواجه می شود [ بازدید : 313 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ] قسمت چهاردهم : کلمات و واژه های محلی سبزواریقسمت چهاردهم : کلمات و واژه های محلی سبزواری حَف حَف (صداي سگ) دِنگ دِنگ(صداي مگس) نوس = بینی الی گو= نوعی آلوی درشت برنگ بنفش اندید =اندود , کاه گل انگیر =انگور اینه = آینه تغل دین = تغلب کردن (دغل کردن) تیف = تف, آب دهان تیفو کردن = با آب دهان تر کردن خونوکا = سرما , هوای سرد خیک = مشک = پوست دباغی شده گوسفند که برای نگهداری ماست تنکه = شورت ,شلوارکی از پارجه نازک که زیر شلوار میپوشند تمبو(تنبو) = تنبان,شلوار تمنه = سوزن بزرگ برا دوختن چیزهای ضخیم مثل لحاف بکار میرود تنُک کردن = پهن کردن تیسبح = تسبیح تیشله گاوکی = تیله بزرگ مي = مو سوز = سبز نوس = بيني جيلي = جيتيلي =خيلي خيلي كوچك آبيجي = خواهر شپات = سيلي كق =كال ، نارس خلشه = قطعه چوب باريك و نازك در تومبه = در چوبي كه از پشت با كلون بسته ميشود بستام = واستا [ بازدید : 262 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ] قسمت سیزدهم : کلمات اصیل و محلی سبزواریقسمت سیزدهم : کلمات اصیل و محلی سبزواری دِکُب یِفتی یه = به شکم روی زمین افتاده کُمُچ = نان ضخیم پخته شده زیر آتش وَرچُپَّ = برعكس دِقُلِ دِفُل = در سوراخ ديوار مِسكَ = كره قِمُق = سرشير سَر چُ = مستراح كُجِس = كجاست مِل نَدَرُم = ميل ندارم جُوُب مِنَنتَ = جواب نمي دهد چِ مِنَ = نيازي نيست دِكُديش گِردَنُم = بزنم به سرش خُردي = كوچك- خرد كُرپَغَ = قورباغه اِووُ = دالان -راهرو نِمَشوم = سرشب پِرهَ = پيراهن نِهَلي = تشك دِطِغُر كِردِيي = به كسي گفته مي شود كه نان زيادي در غذا تليت كرده و نتوانسته همه آن را بخورد رِزَكُ = نان تليت كن اَزوُ مَحَل اِاُسَنَ مُگُمِت ؟= از آن موقع برايت افسانه مي گويم؟ حَس مِني = لذت مي بري با خُدِش كُتِّ كُت مِنَ= با خودش غرولند مي كنه – زير زبونش بد و بيراه ميگه خپ کِردَه: مخفی شده ریم نَمِره: خجالت می کشم- رویم نمی شود قُپَّ: به بخشی از یک کالا(وسیله)می گویند که گرد است غذا دِبُرِ(وربُرِ): غذا در حال پخت است اَشکینَ وَربُرّیَه: این امر در حالتی رخ می دهد که قاتق داخل اشکنه(نوعی غذای محلی) هنگام طبخ بر اثر حرارت زیاد و هم نزدن همزمان، گلوله شده و با روغن و مخلفات آن مخلوط نشود قَتِق:خورش – دوغی که داخل مشک قرار گرفته و پس از چند روز ،آب آن گرفته شده است [ بازدید : 268 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ] |
|
[ طراح قالب : آوازک | Powered By : Avablog.ir ] |