قسمت پانزدهم ( کلمات محلی شبزواری )
قسمت پانزدهم ( کلمات محلی سبزواری)
ریم نَمِره: خجالت می کشم- رویم نمی شود
قُپَّ: به بخشی از یک کالا(وسیله)می گویند که گرد است
غذا دِبُرِ(وربُرِ): غذا در حال پخت است
اَشکینَ وَربُرّیَه: این امر در حالتی رخ می دهد که قاتق داخل اشکنه(نوعی غذای محلی) هنگام طبخ بر اثر حرارت زیاد و هم نزدن همزمان، گلوله شده و با روغن و مخلفات آن مخلوط نشود
قَتِق:خورش – دوغی که داخل مشک قرار گرفته و پس از چند روز ،آب آن گرفته شده است
قوُوم: شن بسیار نرم که اغلب خیس است
ناگِمو: ناگهانی
بِقِ بُخُردَ: به افراد چاق گفته می شود
هَلُک رفتُم: هلاک شدم- خسته شدم
پَ پِ نَمِری: پیگیری نمی کنی
قیرچَستِش دَرَمَ: به چیزی گویند که زیر چیزی له می شود
بَلِش: متکا- بالشت
اَخلِر: هیزم هایی که دانه دارند
زیل: هیزم های نوک تیز
بَلُ: بالا
سَرِکیچَه: سر کوچه
خَنِِِه کِل:اتاق كوچك- اتاقکی که هنگام آبیاری زمین های کشاورزی در زمستان به عنوان پناگاه گرم مورد استفاده قرار می گیرد
بُردَ: تپه
لِنگِ جِ: دیواره جوی آب
سِمَوُر: سماور
مِخطِبیلَ:ميخ طويله- میخ بزرگی که برای بستن ریسمان(زنجیر) حیوان به کار می رود
کُ: ۱- کجاست ۲- کاه
دُی: دیوار
چُرشُخ: چهار شاخ- وسیله ای که با آن هیزم یا مواردی شبیه آن را جابجا می کنند
وَمِندَ: وامانده- زمانی گفته می شود که فرد هنگام انجام کاری با مشکل مواجه می شود
[ بازدید : 314 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]